عسل ما آرتین

آرتین ۵ ساله

خاله سوسکه بازی

وقتی با آرینا چیک تو چیک میشین و میفتین به بازی دو نفره، فضای خونه خیلی بهشتی میشه و دل منم پر از جوی های روان شیر و عسل! جانان من! چی می شد درصد کشمکش ها و دعواهای خواهر برادریتون با میزان بازیا و همدلیا، جاشون رو عوض میکردن و اکثر مواقع با این صحنه ها روبرو بودیم!؟   یعنی خودتون صحنه آرایی میکنین، طراحی بازی میکنین، کارگردانی میکنین خاله سوسکه کتابی بازی کردن اونم با نقشهای متفاوت تو از قصاب گرفته تا عمه خاله سوسکه با اون طرز بیان شیرینت قند تو دل  آدم آب میکنه ...
18 ارديبهشت 1399

26 ماهگی

خیلی انتظار این لحظه رو میکشیدم؛ که بیام و با افتخار برات بنویسم که ختم بخیر شد. پروژه ی دستشویی رفتنت رو میگم با اون اصطلاح داغ و جنجالی این روزای فضای مجازی : گودبای پمپرز!!! برای منی که ریز و درشت پیشرفتها و روزانه های پر ارزشت رو مینویسم، برای منی که مادرم و کوچکترین رشد تو توی دلم بزرگترین جشن ها رو برپا میکنه، نوشتن از این مرحله ی کسب مهارتت هم مث همیشه باعث افتخاره، اونم با هدف روشن و موجهی که خودم ازش دارم: برای بعدهای تو و شیرینی خوندن این روزنوشت های کودکیت که بعید میدونم بالاخره بابایی موفق شد با من ک راه نیومدی وروجک😉 برای سالهای دیگه، با این جزئیات، در خاطرت موندنی باشن؛ ...
25 شهريور 1398

آرتین و بازی با PS4

ماماجی جون حدود 2 سال پیش برای من و رادین دستگاه PS4 اوردن. تو اون موقع هنوز خیلی کوچولو بودی👶 و هم که کم کم بزرگ شده بودی و   و متوجه بازی میشدی ولی چون هنوز بلد نبودی بازی کنی برای همین یک کنترل بر میداشتی و شکل دسته ی بازی میگرفتی و  تصور داشتی که دسته داری و بازی میکنی😍😍😍😍 و حالا هم یک دسته داری. که شکلش مثل دسته ی واقعیه ولی کار نمیکنه چون مال PS2. تو عاشقشی و همیشه موقع بازی برش میاری و میشینی کنار ما. از دست تو داداشیه کوچولو❤️❤️ ...
9 آبان 1397

تولد سه سالگی

تمام حس شاعرانه ام را هم که جمع کنم به پای حجم غزلهای شیرینی که در بند بند وجودت جاری ست نمی‌رسد قندک من! اصلاً چطور میشود با وجود تو ایستاد و لحظه ای چشمها را بست و واژه ها را بهم پیوند زد که حادثه ی باشکوه تولدت را به شور بنشینند عشق غلتان و مواج من! امروز سرخوشانه به نقطه ی یک سالگی ات می رسی و من همچنان مبهوتم که در این مجال اندک چه آسان انبوه دل ما را به تمامی ربوده ای.  همچون خورشید تابستان هماره داغ و درخشان باش و بر ما عشق بباران خداوندگار خرد خانواده! ...
20 تير 1396

فرشته کوچولوی ما بالاخره اومد😍😍

4/10 که قرار بود برم دکتر با این آمادگی رفتم که برای بیستم تیر بهم وقت میده واسه تولد تو. اون یه نگاهی دوباره به پرونده م انداخت و گفت خب 4/18.  منم که اصلا دلم نمیخواست تو رو زودتر از اینکه کامل کامل بشی از جای گرم و نرمت بیرون بیارن گفتن میشه بیستم باشه؟ خانم دکتر محیط با همون آرامش همیشگی گفت اشکال نداره فقط امکان داره دردات شروع بشه. منم گفتم اشکالی نداره. توی دلم گفتم خدا کنه همینطور بشه و مث آرینایی زمان تواد واقعیه خودت باشه. آخه دختر و پسر فرق داره. برا پسر باید 9 ماه بارداری کامل بشه و ... . برگه ی پذیرش بیمارستان رو واسه همون روز گرفتم. ساک لوازم بیمارستان رو حاضر کردم! دلبندم!...
11 تير 1396

نامه آرینایی به نی نی کوچولو

نی نی   جان    وقتی   هنوز  به  دنیا   نیامده    بودی,  من   همش   از   مامانی    می پرسیدم   نی نی            کو چو لو   کی   به   دنیا     میا ید  ؟   مامانی    به      من     می گفتند   به  زودی     در                 &n...
12 خرداد 1396

اتاق پسری

از زمستان به فکر اتاق و محل مخصوص تو بودم. ببخش که اتاقای خونه مون محدوده و نمیشه یه اتاق به نامت بزنیم. تا روزی که خدا بخواد و خونه مون بزرگ بشه و طرح اتاق خوشگلت رو با افتخار اینجا برات ثبت کنم . حالا کنار خودم جای  رشد و بالیدنت خواهد بود. امیدوارم به یمن حضورت پر از نور و برکت بشه. از ما بپذیر عزیزم. چقدر خوبه که هستی بهوونه ی قشنگ ما برای زندگی! آرینایی از وسایلت عکس و فیلم گرفته و نمیدونی با چه عشقی لباسهات رو تو دراور جدیدی که تو اتاقش برات جا دادیم چیده. بی صبرانه منتظر دیدار توئه. ...
23 ارديبهشت 1396