داداشی و خونه ماماجی
همونطور که قبلا مامان گفتن
چند روزی مریض شده بودی و
ما هم ترسیدیم که بریم خونه ماماجی و
یک وقت خدایی نکرده ماماجی هم مریض بشن.
بعد از 2 هفته بالاخره دیروز رفتیم خونه ماماجی و
دوباره با رادین بازی کردیم. البته رادین چند روز پیش خونمون بود
چون خاله یاسی رفتن بودن بیمارستان تا یک نی نی
کوچولو دنیا بیارن👶👶👶
و بخاطر همین رادین اومد خنمون ولی شب رفت خونه ی ماماجی.
خلاصه بالاخره دیروز رفتیم خونه ماماجی و خیلی خوش گذشت.
تازه آوین کوچولو همراه خودش برات یک تفنگ برای من
یک بازی فکری و برای رادین ساعت آورده
بود. کلی خوش گذشت💗
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی