تولد چهارسالگی
بالاخره بعد از دوماه مامانی راضی شدن برات تولد بگیرن🥳🥳🥳💃💃
با خاله یاسی اینها هماهنگ کردیم و سه شنبه شب رفتیم خونه ی ماماجی. فرداش هر کس مسئول یک کاری شد.
من مراقبت از آوین🤱🤱
رادین و آرتین بازی🕹🎮
مامانی و خاله یاسی هم درست کردن کیک🍰🎂🎂
خلاصه بعد از یک روز شلوغ شب شد. تولد شروع شد🤩🥳🥳🥳🥳
کار خاصی نکردیم. فقط عکس گرفتیم و کادو باز کردیم. بعدش هم هر وس اومد و کیک برد. بابایی هن فقط ۵ دقیقه اومد تا عکس بگیره. بعدش زودی با کیک رفتن خونه😊😊
راستی یادم رفت بگم فقط خانوما توی تولد بودن. چون چهارشنبه بود و باباجی نبودن ما هم گفتیم که تولد رو خودمون برگزار کنیم. یعنی من و تو و رادین و آوین و ماماجی و خاله یاسی و مامانی😁😁
همه خسته و کوفته شب رو خوابیدیم اما آوین کوچولو بخاطر اینکه توی طول روز خیلی خوابیده بود شب رو نمیخدابید و صبح هم زودتر از همه بیدار شد😬😬
عکس ها توی دوربین مونده. هر وقت شد برات عکس ها رو میذارم🥰
دوستت دارم داداشی کوچولو.
۱۲۰ ساله بشی ان شالله😘
۱۴۰۰/۶/۹
با خاله یاسی اینها هماهنگ کردیم و سه شنبه شب رفتیم خونه ی ماماجی. فرداش هر کس مسئول یک کاری شد.
من مراقبت از آوین🤱🤱
رادین و آرتین بازی🕹🎮
مامانی و خاله یاسی هم درست کردن کیک🍰🎂🎂
خلاصه بعد از یک روز شلوغ شب شد. تولد شروع شد🤩🥳🥳🥳🥳
کار خاصی نکردیم. فقط عکس گرفتیم و کادو باز کردیم. بعدش هم هر وس اومد و کیک برد. بابایی هن فقط ۵ دقیقه اومد تا عکس بگیره. بعدش زودی با کیک رفتن خونه😊😊
راستی یادم رفت بگم فقط خانوما توی تولد بودن. چون چهارشنبه بود و باباجی نبودن ما هم گفتیم که تولد رو خودمون برگزار کنیم. یعنی من و تو و رادین و آوین و ماماجی و خاله یاسی و مامانی😁😁
همه خسته و کوفته شب رو خوابیدیم اما آوین کوچولو بخاطر اینکه توی طول روز خیلی خوابیده بود شب رو نمیخدابید و صبح هم زودتر از همه بیدار شد😬😬
عکس ها توی دوربین مونده. هر وقت شد برات عکس ها رو میذارم🥰
دوستت دارم داداشی کوچولو.
۱۲۰ ساله بشی ان شالله😘
۱۴۰۰/۶/۹
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی