عسل ما آرتین

آرتین ۵ ساله

بالا بوگندو و بلندگو🤣🤣🤣

این چند روزه گاهی اوقات با ماسک میریم توی کوچه و باهم بدو بدو بازی میکنیم. گاهی اوقات هم گرگم به هوا. چند روز پیش بازی میکردیم من به بابایی گفتم من روی بالا بلندی هستم. تو گوشت بد شنبد فکر کردی میگم من روی بلندگو هستم🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣 میرفتی بالای جدول و پله ها میگفتی من روی بلندگو هستم🤣🤣🤣 چند روز پیش هم میگفتی روی بالابوگندو رفتم🤣 ۰۰/۱/۶ آرتین ۳ سال و ۹ ماه
11 فروردين 1400

پسری دکتر شده

هر وقت دکتر میشی از این گوشی های دکتری برمیداری از همه  میپرسی  که کجاشون درد می کنه. هرکی مثلا بگه چشمم درد میکنه گوشی رو میذاری رو چشمش😅😅😅اگر بگه پام درد میکنه اون رو میذاری رو پاش. یه وقتی از بابایی پرسیدی کجاتون درد میکنه بابایی گفتن که زانوم درد میکنه گوشی گذاشتی روش گفتی زانوتون سکته کرده🤣🤣🤣 یه ذره گذشت دوباره اومدی پرسید چی شده بابایی؟ بابایی گفتن دستم درد میکنه گفتی دستتون تب کرده🤣🤣🤣 ۰۰/۱/۸ آرتین ۳ سال و ۹ ماه.
10 فروردين 1400

پارک

امروز با خاله یاسی اینا رفتیم یه پارکی  که یه ذره بازی کنیم. یه پارکی که خلوت بود و بدون اسباب بازی. اونجا کردیم، روی زیر انداز نشستیم با رادین  بازی کردیم، و همینطورم از کنارمون قطار و می‌شد از بالای سرمونم هواپیما کلی کیف کردی کلی هواپیما و  قطار دیدی 🛫🛫🚂🚂 ۰۰/۱/۴ آرتین سه سال و ۹ ماه
10 فروردين 1400

یه حرف بامزه

امروز برای سفره هفت سینمون یه دونه ماهی خریدیم🐟🐟 نشسته بودی نگاهش میکردی که یه دفعه گفتی یه چشمش این وره. اون چشمش اون وره🤣🤣🤣🤣 میگفتی یه چشم  درست حسابی داشته باش🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣 ۱فروردین ۱۴۰۰
30 اسفند 1399

ادامه آموزش زبان

تا الان حرف A و B و C رو یاد گرفتی. وقتی میگم بنویسشون خیلی قشنگ و خیلی واضح مینویسی. فقط یه ذره بزرگ بزرگ مینویسی 😄که اونم با تمرین های زیاد درست میشه 😘بازم ایول داره که توی سه سال و هشت ماهگی بتونی این همه زبان یاد بگیری👏👏👏👏👏👏😍😍😍😍 تازه فردا که D رو یاد بگیری میتونی یک کلمه بنویسی 😍😍😍 کلمه ی DAD👏👏👏😘 ۲۷ اسفند ۱۳۹۹ آرتین سه سال و ۸ ماه
27 اسفند 1399

داداشی و یک کار بامزه

توی یکی از قسمت‌های بالشها دیدی که یک یه بالش از بالای پشت بوم پرت میشه پایین و میگن باد قدیمش کرد. حالا تو یک کار با مزه می کنی.از بالای مبل میپری پایین میگی باد تقدیمم کرد🤣🤣🤣🤣 ۲۷ اسفند ۱۳۹۹. آرتین سه سال و ۸ ماه
27 اسفند 1399

آدم برفی کوچولوی ما

سال قبل، البته قبل از کرونا، وقتی برف اومد من و تو باهم دیگه  با بابایی رفته بودیم توی کوچه دم خونمون که برف بازی کنیم. ولی چون که هوا سرد بود میخواستیم بیایم بالا. تو گریه کردی و گفتی من باز هم می خوام برف بازی کنم. تا اینکه من رفتم بالا یه دونه کیسه بزرگ آوردم و توش با کمک بابایی برف های سفید و تمیز  پر کردیم.  بعد آوردیمش بالا توی حموم یه آدم برفی کوچولو خوشگل درست کردیم😍😍😍 و با مقوا و نی براش چشم و دست گذاشتیم.بعد اونو گذاشتیم توی یه سینی کوچولو و گذاشتیمش تو بالکن. با اینکه برف های بیرون آب شده بود ولی این آدم برفی ما هنوز که هنوزه تو سینی بود😳😍😍😍😍 بعد از حدود ۴-۵ بالاخره کم کم شروع کرد به آب شدن و بالاخره آب شد😅😅😔 اینم عکسش...
22 اسفند 1399

داداشی مثل دختره

آخه داداشیه یه وروجک این کارا چیه تو می کنی. آخه مگه تو دختریگ چند روز پیش یکی از پیراهن های من کوچک شده بود مامانی می خواستن بِدَنش بره. به من گفتی که میشه من پیراهنت رو  یه بار بپوشم؟ گفتم باشه. پوشیدی 😅😅😅 توی خونه راه می رفتیی میگفتی من عروس خانومم. دامنت رو  گرفته بودی بالا .می اومدی تو اتاق ها و   می گفتی من عروس خانومم.اومده بودی به من میگفتی واسه عروس خانوم سنتور بزن. آخه وروجک این کارا چیه🤣🤣🤣 الان عکسات میزارم که بزرگ شده به خودت بخندی😄 اینم عکسات🤣🤣🤣🤣🤣🤣♥️...
22 اسفند 1399