عسل ما آرتین

آرتین ۵ ساله

شاه میگوی من

دیگه رسماً وارد سه ماه ی دوم شدیم شاه میگو جان! اینقدر واژه ی زمینی هست که باید برات توضیح بدم شازده کوچولوی من که حالا حالاها از همصحبتی هم لذت ببریم!  شنبه که رفتم نتیجه ی سونوی NT و آزمایش غربالگری رو به خانوم دکتر نشون بدم، صدای قلبت رو باز شنیدم. مث صدای پای یه اسب شاد کوچولو که توی دشت سبز رویاهای من می دوه. فقط نگران سلامتی تو ام. خیلی مواظب خودت باش شاه میگوی عزیزم! قوی و محکم توی حصار شیشه ای تن من و حصار امن و پولادین خداوندی! ...
20 اسفند 1395

تعیین جنسیت

وقتي فهميدم پسري بهت زده شدم. بابایی خوشحال شد و آرینایی که منتظر خواهر بود هم بهت زده. با اينكه همه ش به آرینا يادآوري مي كردم كه ممكنه پسر باشي خودم جا خوردم وقتي دكتر پیری خبر پسر بودنت رو بهمون داد. همينجور گيج و منگ بودم،‌ حتي پیک لحظه اشكم جاري شد. از اينكه تو از جنس من نيستي و اونقدر به روحياتت شناخت ندارم دلهره داشتم. چه جوري از پس پرورشت بربيام كوچولوي مريخي من! "مامان كه شدم به پسرم خيلي محبت مي كنم،  اونقدري كه بزرگ شد با عشقش مث يه پرنسس رفتار كنه تا جفتش بفهمه كه پسرم توي دستاي يه ملكه بزرگ شده! روزا دستاشو مي گيرم و چنان با محبت بغلش مي كنم كه بغل كردن عاشقونه رو با تمام و...
9 اسفند 1395

اولین دیدار

بالاخره خانوم دکتر خوشروی ما برگزیده شد. چهار شنبه اولین عکست رو دیدم. همون نقطه ی روشنی که تو دلم دیده میشد! به امید روزی که عکسای دسته جمعی بگیریم با هم عزیزم. خونوادگی، به معنای واقعی! خیلی نگرانم. گردنم ورم کرده و فقط نگران تو ام. کارم شده گریه ...
19 آذر 1395

ماهی کوچولو

دیروز اومدیم دیدنت ماهی کوچولو! قطعاً تو هم حضور ما رو حس کردی که برامون دست تکون دادی!  هر بار که اینجا رو بخونم یادم میاد چطور دست و پا میزدی که خانوم دکتر متعجب گفت میدونی این الان اندازه دو بند انگشته و اینطور دست و پا میزنه . من هم در جواب گفتم از بس خواهرش براش انرژی میفرسته و مدام باهاش صحبت میکنه. بابایی هم کمی با گوشی فیلم گرفت که ببریم آرینایی ببینه. قشنگ حس می کردم که بی خیال از این دنیایی که انتظارت رو میکشه توی دنیای خودت غرقی و حظ میبری. ...
15 آذر 1395

خبر آمد خبری در راه است

گفت و گو نداره که چطور از اومدنت خبردار شدم. دیگه حالا بعد از یک تجربه ی موفق، نیاز به هیچ واسطه ای برای اثبات بودنت نبود. زنگ اومدنت رو با نهیبی به وجودم نواختی و من سراپا ترس و دلهره شدم. تو موهبت سرشار از حیاتی رو که بی شک به هزار و یک دلیل موجه خداوندی به زندگیمون ارزانی شده ای رو حس کردم. این شد که تو هم به هستی ما پیوستی تا هیچوقت فراموش نکنیم که همه چیز بر مدار اراده ی محض خداوندی در گردشه.
10 آبان 1395