عسل ما آرتین

آرتین ۵ ساله

آرتین و پندار پنبه زن

آخ آخ آخ هر چی پنبه تو خونه است میری میاری همه رو بر میداری یه شمشیرم مدل دستگاه پنبه زنی قدیم کردیم یه نخ بهش وصل کردیم پنبه ها رو هی میزنی میگی من پندار پنبه زن شدم از دست تو وروجک 😍😍😍💋💋💋 امروز ۱۰ بهمن ۹۹. آرتین سه سال و نیمه
10 اسفند 1399

آرتینی و جلیقه

امروز اومده بودی میگفتی می خوام جغجغه بپوشم پندار پنبه زن بشم. ما که نفهمیدیم چی گفتی چی میخواهی بپوشی مگه میشه آخه جغجغه رو پوشید.و قرار شد که بری بیاری ببینم چی دلت میخواد بپوشی یه دفعه دیدیم که رفتی یه دونه جلیقه آوردی دیگه همه از خنده روده بر شدیم از اون به بعد شم هرچی بهت میگم این جلیقه ست بازم میگی من می خوام جغجغه بپوشم🤣🤣🤣🤣
10 اسفند 1399

آرتین کوچولو و دکتر شدن

وای خیلی جالب امروز آرتین داشت دکتر بازی میکرد بعداً گفتش که من می خوام برم دستشویی و گفتش که مگه دکترا میرن دستشویی مگه اونا میرن آشغال و خیلی واسش عجیب بود که چرا اونا هم این کارا رو انجام میدن. آرتین سه سال و نیمه امروز ۱۰ اسفند ۹۹
10 اسفند 1399

داداشی و شعر خنده دار

چند روزه که یک فیلمی میبینی به نام بالشها. سامان اون تو میخونه:  قصه میگم براشون. تو میخونی قصه میگم خیار شور 😂😂😂😂🤣 بهت گفتم اون براشونه نه خیارشور. خجالت کشیدی دوییدی رفتی توی اتاق🤭 داداشی کوچمول
28 بهمن 1399

داداشی و عدد

بزرگ ترین عددت2😂😂 برای تو 2 یعنی همه. یعنی خیلی زیاد. یک روز داشتی پاستیل میخوردی مامانی اشتباهی بهت گفتن 2 تا هم بده به آرینایی. همه رو در آوردی گفتی یعنی اینا؟ مامانی گفتن نه عزیزم. یکی بده یکی دیگه هم بده😂😂
7 بهمن 1399

داداشی و سنتور

  عاشق اینی که بیایی و به سنتور زدن من گوش کنی. آهنگ های مورد علاقه ت ترنم قشنگه و سرود برف بازی😍😍 میایی میشنی روی تختم و میگی لطفا برام آهنگ بزن. منم شروع میکنم به زدن.  بعدش توی خونه راه میری میخونی: ترنم قشنگه.توش پر از پلنگه. شیفو شیفو دود دود شیفو شیفو دود 😂😂😂
7 بهمن 1399

داداشی و لاک پشت نینجا

چند وقته به لاک پشت های نینجا علاقه پیدا کردی. خلاصه قول دادی دیگه توی شیشه شیر نخوری و فقط توی لیوان. ( تنها چیزی که توی شیشه میخوری شیره)  مامانی چند بار خواستن بهت شیر توی شیشه بدن. ولی گفتی نه مامان توی لیوان. مامان برات سفارش دادن. امروز ست لاک پشت های نینجات رسید. کلی کیف کردی😍😍 همش میپوشی میایی من رو میترسونی😂😂 دوستت دارم داداشی
6 بهمن 1399

داداشی و پارک

امروز با هم: یعنی با مامانی و  بابایی و من و تو. همه با هم سوار ماشین شدیم  تصمیم گرفتیم با ماسک بریم یک پارک بی تاب و سرسره و خلوت که کسی نباشه. تا من و تو بتونیم یکم بدو بدو کنیم و بازی.  حیف توپ یادمون رفت. ولی بدون توپ  هم خیلی خوش گذشت. دنبال پرنده ها میدویدی و میخواستی بگیریشون ولی فرار میکردن😂😂😂 بعد کم کم برگشتیم خونه. خیلی بهمون خوش گذشت😘😍💖 ...
26 دی 1399